از هنگام انتشار کتاب «ثروت ملل» آداماسمیت در ۱۷۷۶ تا دست کم انتشار کتاب «اصول اقتصاد سیاسی» جاناستوارتمیل در ۱۸۴۸، آنچه اینک «علم اقتصاد» مینامیم، در واقع معمولاً «اقتصاد سیاسی» نامیده میشد. به کار بردن این واژه تا اندازه زیادی بر اندیشه جدایی ناپذیری علم اقتصاد از علم سیاست دلالت داشت. در پیدایش این باور، چیزی فراتر از طبقهبندی رسمی رشتههای دانشگاهی مطرح بود و از این دیدگاه فراگیر ناشی میشد که عوامل سیاسی در تعیین نتایج اقتصادی بسیار اهمیت دارند؛ بنابراین از جنبه تاریخی، علم اقتصاد به عنوان یک رشته دانشگاهی، نه تنها نیروهای سیاسی را بر بروندادهای اقتصادی تأثیرگذار میدانست، بلکه اغلب آنها را به عنوان عامل تأثیرگذار تعیین کننده مینگریست.
این که چگونه امور سیاسی بر بروندادهای اقتصادی تأثیر میگذارد شاید به نظر جدید آید، حال آنکه در واقع این طور نیست. با نگاهی به آنچه در چند سال گذشته اتفاق افتاده است، واقعاً در سالهای اخیر شاهد رشد فزاینده تعداد مقالاتی بودهایم که تأثیر امور سیاسی را بر بروندادهای اقتصادی بررسی میکنند.
اگر علم اقتصاد بررسی استفاده بهینه از منابع کمیاب است، اقتصاد سیاسی با ماهیت سیاسی تصمیمگیری آغاز میشود و با چگونگی تأثیرگذاری امور سیاسی برانتخابهای اقتصادی در یک جامعه ارتباط مییابد. جامعه را باید چنان کلی تعریف کرد که نه فقط کشورها یا سایر حوزههای قدرت بلکه بنگاهها، گروههای اجتماعی یا سایر سازمانها را نیز در برگیرد.